آيين مزدكي جنبشي ديني با اهداف و جنبههاي اجتماعي بسيار قوي بود كه در زمان پادشاهي قباد پسر فيروز ساساني (448-531م) رواج يافت و موجب دگرگونيهاي انقلابي با ماهيتي شبه – سوسياليستي در ايران گرديد. علت گسترش اين نهضت اجتماعي ، در ساختار سنتي و مستحكم جامعه طبقاتي و اشراف سالار ساساني و اوضاع نابسامان و آشفته سياسي ، اجتماعي واقتصادي ايران آن روزگار نهفته است. هزينه سنگين جنگهاي فيروز با هياطله و خراج سنگين تري كه بايست در نتيجه شكست در اين جنگ پرداخت شود. موجب فقر و فشار بر مردم شده ، و قحطي و خشك سالي نيز بر تنگدستي و بيچارگي توده هاي ستمديده افزوده بود و طبعا زمينه پذيرش اين نهضت اصلاح طلب وانقلابي و رواج آن در اعماق جامعه روز به روز مساعد تر و وسيعتر ميشد. شدت اين جريان ظاهرا به حدي بود كه قباد خود بنا بر مصلحت و براي حفظ سلطنت خويش، و نيز براي رها شدن از تسلط و مداخلات نابجا و مزاحم موبدان وبزرگان كشور در اداره مملكتي ناچار شده بود كه با آن همراه و هماهنگ شود و با گرويدن به مزدك و يافتن حاميان فراوان در طبقات عامه ، موقعيت سياسي خود را تثبيت نمايد. وي ديري نپاييد كه با توطئه روحانيون زردشتي و همدستي طبقات اشراف و بزرگان مملكتي- كه البته منافع و موقعيتهاي خود را در خطر ميديدند- در اواخر پادشاهي قباد، خسرو انوشيروان- وليعهد قباد- مزدك و ديگر رهبران اين دين را با گروه كثيري از مزدكيان ، به همايشي فرا خواند، و طبق دسيسهاي كه از پيش طرح ريزي شده بود، همه را به قتل رساند، و با اين اقدام حركت ديني و اجتماعي مزدك را سركوب كرد.
با قلع و قمع مزدكيان و تعقيب آنان آثار و مدارك مكتوب مربوط به اين گروه كلاً از ميان رفته است و منابع اطلاعاتي درباره چگونگي آن بسيار معدود، و منحصر به اشاراتي چند زبانهاي سرياني، يوناني، پهلوي، فارسي و عربي كه به قلم مخالفان و معاندان رقم خورده است. از اين رو ، آگاهيهاي ما را از تاريخ و اصول اعتقادي اين فرقه بسيار ناچيز است و تنها ميتوان آن را جنبشي اجتماعي در جامه ديني به شمار آورد كه به تبليغ مويدي موسوم به مزدك پسر بامداد گسترش يافت و اور ا به اين اعتبار بايد مصلحي اجتماعي خواند. چنانكه از قراين برميآيد، نهضت مزدكي با ميراثي از ثنويت خاص مذاهب ايراني، به تأويل و تعبير دين و كتاب اوستا و اصلاح آيين مزديسنا پرداخت.
پيشينه آراء و اصلاحات ديني و اجتماعي مزدكي، به ويژه عقايد اشتراكي وي را به دو نفر نسبت دادهاند كه آگاهي درباره ايشان نيز بسيار اندك است: يكي « زردشت پسر خرگان » كه موبدي زردشتي بود و در قرن 5 م در فارس ميزيست ديگري شخصي به نام «بوندوس» كه مانوي مذهب بود و در زمان امپراطوري ديوكلسين (284-305م) در روم به سر ميبرد و سپس به ايران آمد و به تبليغ پرداخت و ايرانيان آيين او را «درست دين» و پيروانش را « درست دينان »ناميدند. گواهي ابن نديم كه از دو مزدك به نامهاي «مزدك قديم » و «مزدك اخير» ياد ميكند. مؤيد آن است كه پيش از مزدك بامدادان فرقهاي بدعت گذار به ترويج عقايد اشتراكي پرداخته بوده، و مزدك بار ديگر مروج آن عقايد گرديده است . ابن نديم مزدكيان را « خرميه » خوانده مينويسد كه از دو فرقه خرميه ، فرقه قديمي يا محمره مجوسياني بودند كه پيرو استفاده برابر و همسان ازمال و خواسته و اشتراك در خانواده و زنان بودند و از استيلاي بر يكديگر و خون ريختن و آسيب رساندن پرهيز داشته ، در نيكوكرداري و مهمان نوازي شهره بودند و «مزدك اخير» كه به اين فرقه تعلق داشت، در زمان قباد ظهور كرد وبه دست خسرو انوشيروان كشته شد.
منابع اسلامي به طور كلي جهان بيني و ايزد شناسي مزدك را ناديده گرفته، بيشتر به گزارش تعاليم اجتماعي و اخلاقي او پرداختهاند و تنها شهرستاني به برخي نكات نظري اين فرقه اشاراتي دارد: مزدكيان به دو اصل آغازين «خير وشر» يا «نور و ظلمت» معتقد بودند و 3 عنصر آب و خاك و آتش را محترم ميشمردند و بر آن بودند كه مدبر خير، يعني خداي نور در جهان برين بر تخت نشسته است و 4 قدرت يا نيروي تميز، فهم ، حفظ و سرور در برابرش حاضرند، همچنانكه در عالم فرودين خسرو بر تخت نشسته است و 4 پيشكار او، موبدان موبد ، هيربدان – هيربد ، سپاهبد و رامشگر در برابر تخت او حضور دارند. آن 4 نيرو به ياري 7 وزير به نامهاي سالار ، پيشكار، بارور ، پروان، كاردان، دستور و كودك(خادم)، امور عالم را ميگردانند. اين7 وزير ، در دايره 12 وجود روحاني ميگردند كه عبارتند از خواننده، دهنده، ستاننده ، برنده ، خورنده ، دونده، خيزنده، كشنده، زننده، كننده، آينده، شونده و پاينده. خداي بزرگ به نيروي حروف كه ازمجموع آنها اسم اعظم به دست ميآيد. جهان را اداره ميكند. انسان از طريق شناخت اين نيروهاي رمزي و اسرار حروف و اعداد ميتواند به دانش رهايي و نجات دست يابد و پس از آگاهي از «راز دين» تكليف اجراي فرايض از او برداشته ميشود، زيرا شهود دروني ضرورت اعمال بيروني را برطرف ميكند.
مهمترين پيام اجتماعي مزدك مساوات و برابري مردمان و مالكيت اشتراكي و توزيع عادلانه زن و خواسته بود. بنابر تصريح مورخان اسلامي، مزدك معتقد بود كه خداوند وسيله معيشت (ارزاق) رادر زمين نهاد تا مردم آن را به تساوي بين خود تقسيم كنند. چنانكه هيچ كس بيش از سهم خود نستاند. اما زورمندان به ضعيفان ستم كرده، همه ثروت و دارايي را به خود اختصاص دادهاند. پس ضرورت داردكه توانگران حصه تهيدستان را مسترد دارند. چون حق هيچ كس بر ثروت و خواسته و زن بيش از ديگران نيست.
در جهان شناسي ثنوي مزدكي ، ديوان تاريكي تجسم برخي از نژنديهاي روحي و تباهيهاي اخلاقيند كه مهمترين آنها 5 ديو رشك، خشم، كين، آز و نيازند. اين خصايل اهريمني برابري و مساوات را نابود ميكنند. اصل و منشاء تمامي اين رذايل پنجگانه «مالكيت» است و همه بيدادگريها از آن سرچشمه ميگيرد. در منابع موجود از روشهاي پيشنهادي اشتراك «زن و خواسته» در آيين مزدكي سخني نيست؛ ولي با توجه به گزارشهايي كه درباره تباه شدن دوره و تبار و آشفته شدن نظام طبقاتي، احكام مالكيت، مقررات ازدواج و حقوق خانوادگي بدان نسبت دادهاند. و نيز از گزارش اصلاحاتي كه خسرو انوشيروان پس از سركوبي انقلاب مزدكي براي استقرار قانونهاي نقض شده به عمل آورده است، ميتوان تاحدودي به ماهيت آن پي برد.
با اينكه كشتار و پيگرد و آزار مزدكيان در تمام دوره پادشاهي ديرپاي انوشيروان ادامه داشت، پيروان اين فرقه از بين نرفتند و به طور پراكنده و پنهاني در نقاط مختلف باقي ماندند و در تواريخ دورههاي بعد گزارشهاي فراوان درباره وجود گروهها و فرقههاي متعددي ميتوان يافت كه مشرب و اعتقادات مزدكي در سدههاي نخستين اسلامي با نامهاي مختلف مزدكيه، خرميه، خرم دينيه، محمره (سرخ جامگان) و مبيضه (سپيد جامگان) به حيات خود ادامه دادند و تأثيرات مهمي در ايجاد فرقههاي بدعت گذار و الحادي ، و خصوصا بر قرامطه و باطنيه داشتهاند.
. |