عصر امويان (40-132ق/660-750م) عصر ايران ستيزي است. در اين عصر نسبت به ايرانيان انواع تضييق و تحقير اعمال ميگردد و در كار ستيز با فرهنگ و زبان ايراني تلاش ميشود (همو، 446-449) و ايرانيان به جنبشهاي ضد اموي ميپيوندند.
از جهت كلامي 3 مساله مهم كه از عهد صحابه مطرح شده بود، مورد بحث قرار ميگيرد و اهميتي خاص مييابد: ايمان و مسأله پايگاه مرتكب گناه كبيره؛ صفات و ذات خدا؛ و جبر و اختيار. در بحث اخير آنچه مهم است، اين است كه اولا جرياني قدرت ستيز بر ضد سلطة اموي با عنوان «قدريه» به رهبري معبد جهني پديد آمد. وي نظريه خود را از يك ايراني به نام سنبويه فرا گرفته بود واز آزادي اراده و قدرت و اختيار انسان سخن ميگفت. اين راي كه البته موافق سلطه جويي جبرگرايانه امويان نبود، موجب كشته شدن معبد گرديد (80ق/699م) . غيلان دمشقي و جعدبن درهم- كه هر دو كشته شدند- و نيز يونس اسواري اين نظريه را دنبال كردند. اصحاب حديث و در واقع متكلمان و محدثان طرفدار قدرت اموي از قدريه تبري جستند و فتوا دادند كه بر قدريه سلام نبايد كرد، بر جنازههاي آنان نبايد نماز گزارد و به عيادت بيمارانشان نبايد رفت. اين نظريه مبناي انديشه معتزله در زمينه تفويض قرار گرفت. ثانيا جرياني قدرت گرا با عنوان «جبريه» ظهور كرد كه چون حركت و تلاش را از مردم باز ميگرفت، به گونهاي مؤيد قدرت مطلقه اموي بود. ثالثاچون بر طبق حديثي، قدريه «مجوس امت اسلامي» به شمار آمدهاند، قدر ، معاني متضاد يافت: جبر و تفويض. طرفداران هر يك از دو نظر با تفسيري مناسب هدف ، ديگري را به قدر منسوب ميكرد تا خود مجوس امت اسلام به شمار نيايد. اين معاني، جمله حاكي از حضور و نفوذ فرهنگ ايران در عصر ايران ستيزي اموي است. |