نيم قرن پس از ابن مبارك، اسحاق ابن راهويه (د238ق/852م) از محدثان بزرگ مرو مكتبي را در مرو بنياد نهاد كه زمينه تحولي شگرف در محافل حديث مشرق بود. وي كه به طور قابل ملاحظهاي از آموزشهاي شافعي درباره معناي محدود سنت تأثير پذيرفته بود، گونهاي از مكتب حديث گرا را در خراسان بنا نهاد كه از سويي در متكي بودن بر حديث بسيار به احمد بن حنبل نزديك شده، و از ديگر سو، برخلاف احمد مطالعهي مدون حديث را وجههي اهتمام خود قرار داده بود و همين جريان است كه در نسل پسين، زمينه ساز تدوين صحاح سته گشته است.
دوره تدوين صحاح سته
در اين جا سخن از دورهاي 50 ساله است كه در حقيقت نقطهي اوج تدوين حديث در ايران به شمار ميآيد. ماهيت كوششها در اين دوره تحت تأثير شرايط زمان، تنها تأليف آثاري جامع و در سطحي از صحت نبوده، بلكه جنبه مبارزه و دفاع مذهبي در تاليف آنها كاملا ملحوظ بوده است. اسحاق بن راهويه كه در نيمه نخست سده 3 ق پرچم حنفي ستيزي را برافراشته بود با مطرح كردن طرح ابتدايي چنين سبكي از تأليف ، شاگردش محمد اسماعيل بخاري را بر آن داشت تا پس از حدود 16 سال (ح250ق/864م) چنين كتاب جامعي را فراهم آورد.
حركتي را كه بخاري در صحيح خود آغاز كرد، شاگردش ابو الحسين مسلم اين حجاج قشيري نيشابوري (د261ق/875م) پي گرفت و در ربع پاياني سده 3 ق، حركتي از سوي 4 تن از عالمان مشرق پديد آمد كه دنباله صحيح نويسي با شيوهاي جديدتر بود. ابوداوود سجستاني (د275ق/888م)، ابوعيسي ترمذي (د279ق)، ابوعبدالرحمان نسابي (د303ق/915م) و ابن ماجه قزويني (د273ق) ، به طور همزمان اقدام به تأليف آثاري بر سياق كلي صحيحين نمودند كه علاوه بر احاديث صحيح، احاديث حسن را نيز دربرميگرفتند. و در محافل حديثي ، با عنوان كلي سنن شهرت يافتند.
گامهاي پسين در صحيح نگاري
در نوشتههاي پس از صحاح ، ميتوان تقليدهايي از شيوههاي پيشين تأليف، چون صحيح نگاري و مسندنگاري را به طور همزمان در كنار شيوههاي جديد مشاهده كرد. در سراسر سده 4 ق/ 10م، ادامه حركت صحيح نگاري را ميتوان در قالب آثاري يافت كه به طور مستقل از صحاح پيشين يا به عنوان جبراني بر فوائت آنها تاليف شده بود. از اين دست نخست كتاب صحيح ابن خزيمه نيشابوري (د311ق/924م)، نگارش يافت. و چندي بعد شاگرد وي ابن جبان بستي (د 354ق/965م) تاليف صحيح خود را آغاز كرد كه از متداولترين صحاح پس از كتب سته به شمار ميرفت. حركت بعدي تاليف كتاب المستدرك توسط حاكم نيشابوري (د404ق/1013م) بود كه به ادعاي مؤلف مجموعهاي از احاديثي بود كه شروط گزينش بخاري و مسلم بر آنها صدق ميكرد و از آن دو فوت شده بود.
علاوه بر صحيحهاي مستقل يا مستدركها .شيوه جديدتر صحيح نويسي تدوين تحريرهاي با اساتيد جديد و متفاوت از صحيحين بخاري و مسلم با عنوان المستخرج بود كه دو نمونه برجسته آن در گرگان از ابوبكر اسماعيلي و ابو احمد غطريفي به چشم ميخورد. در ديگر سو بايد از ابوعوانهي اسفرايني (د 316ق/928م) ياد كرده كه مستخرجي بر صحيح مسلم نوشته ، و اين اثر وي با عنوان مسند ابوعوانه شهرت يافته است.
با نظر به دشواري مستخرج نويسي، گونهاي ديگر از ادبيات صحاح كه به جاي برخورداري از اسناد عالي به كارگيري ذوق و سليقه را طلب ميكرد. نگارش كتب «جمع بين صحيحين» بود. در اينگونه از كتب، مؤلف احاديث دو صحيح بخاري و مسلم را با يكديگر مقايسه كرده، احاديث مكرر را كنار يكديگر ميآورد و بدين ترتيب ، محتواي دو كتاب صحيح در قالب يك كتاب به سهولت به خواننده ارائه ميشد. آغازگر اين گونه از آثار ، ابوبكر جوزقي محدث نيشابوري (د388ق/998م) بود و حركتي را كه او آغاز كرد، از سوي فرات سرخسي هروي (د414ق/1023م) (حاجي خليفه ، 1/599) و ابوبكر احمدبن محمد برقاني (د425ق/1034م) دنبال گرديد. در جمع بين صحاح سته نيز مشكاه المصابيح خطيب تبريزي (دپس از 737ق/1337م) در تكميل كار بغوي ، و التسهيل مجدالدين فيروزآبادي در تكميل كار ابن اثير در خور ياد كرده است.
شرح نويسي و واژه شناسي
در زمينه شرح نويسي بايد نخست از ابوسليمان خطابي (د388ق/998م) ياد كرد كه به تاليف دو شرح بر كتابهاي صحيح بخاري و سنن ابوداوود با عنوان معالم السنن، دست زد كه نخستين شرح بر صحاح در سراسر جهان اسلام شمرده ميشوند. تنها بعد از يك و نيم قرن، عبدالغافر فارسي به تأليف شرحي بر صحيح مسلم اقدام كرد. از نمونههاي شروح در سدههاي بعد نيز ميتوان به الكواكب الدراري در شرح صحيح بخاري از محمد بن يوسف كرماني، مجمع البحرين در شرح همان اثر ، از يحيح بن محمد كرماني ، و فضل المنعم در شرح صحيح مسلم از شمس الدين رازي (د767ق/1366م) ياد كرد.
علاوه بر شروح ، گامي ديگر در جهت بررسي معنايي احاديث، گسترش مطالعه در غريب الحديث بود كه غريب الحديث ابوعبيد قاسم ابن سلام (د224ق/838م) و آثاري با همين نام از شمر بن حمدويه هروي (د255ق/869م) ، ابن قتيبه دينوري (د276ق/889م) و ابراهيم حربي مروزي (د285ق/898م) (چ جده، 1405ق) از نمونههاي آغازين آن بود. گامي مكمل در اين راستا ، غريب الحديث ابوسليمان خطابي بود كه در تاريخ اين آثار نقطه عطفي مهم به شمار ميرود.از ديگر آثار مهم ايرانيان در اين دوره بايد به مجمع الغرائب عبدالغافر فارسي (د529ق/1135م،) و ذيل نهايه ابن اثير از صفي الدين ارموي (د723ق/1323م) اشاره كرد.
حديث شناسي و نقد حديث
نوشتن كتبي در باب حديث شناسي ، طبقه بندي احاديث و ارائه قواعدي براي رد يا قبول آن ، با كتاب المحدث الفاصل از ابن خلا رامهرمزي (د368ق/969م) آغاز شد كه نخستين كتاب در اين باره در سراسر جهان اسلام به شمار آمده است. در سدههاي بعد نيز برخي از كليديترين و متداولترين آثار در علم اصول الحديث، مانند معرفه علوم الحديث از حاكم نيشابوري و مقدمه في علوم الحديث از اين صلاح شهرزوري حاصل كوشش ايرانيان است. در زمينه آداب روايت نيز آغازگر تاليف در جهان اسلام، صالح بن احم همداني (د384ق) دركتاب سنن التحديث است كه بعدها از سوي عالماني چون ابوسعد سمعاني مروزي (د 562ق/1167م) با تأليف ادب الاملاء و الاستملاء (چ بيروت، 1406ق) پي گرفته شده است.
از كهنترين شيوههاي تدوين در نقد حديث، آثاري با عنوان عمومي «علل الحديث» است كه نخستين نمونه شاخص آن، كتاب العلل ابوعيسي ترمذي است و اين حركتي است كه از سوي كساني چون ابوعلي نيشابوري دنبال شده ، و دركتاب مشهور علل الحديث ابن ابي حاتم رازي به اوج خود رسيده است.
از ديگر كوششها در نقد سندي و محتواي حديث، ميتوان به آثاري چون تأويل مختلف الحديث از ابن قتيبههاي دينوري كه در صدد رفع تناقض ظاهري ميان شماري از احاديث نبوي و رد حملات متكلمان است، تصحيفات المحدثين از اديب ابو احمد عسكري (د382ق/993م) كه در آن به ذكر تصحيفات و تحريفاتي پرداخته شده كه از جانب برخي محدثان صورت گرفته است، اصلاح غلط المحدثين از ابوسليمان خطابي و الاباطيل از جورقاني همداني (د543ق/1148م) كه در آن به تشخيص برخي از احاديث موضوع پرداخته شده است، اشاره كرد.
تأثير حمله مغول بر محافل حديث
در سده 6 ق/12م اعتبار حوزههاي حديث خراسان و ماوراء النهر هنوز آن اندازه بود كه محدثاني را از اقصي نقاط جهان اسلام، حتي اندلس به اين منطقه بكشاند؛ اما در سرزمينهاي غربيتر شامل گرگان و ري، از اواسط سده 4ق /10م حوزههاي حديث روي به انقراض نهاده بود. دراوايل سده 7ق/13م، هنوز آموزش حديث آن اندازه در خراسان پر اهميت بود كه ابوالمظفر سمعاني (د 615ق/1218م) يك معجم الشيوخ در 18 جزء گرد آورد.
استيلاي مغولان بر ايران از 617 ق، چنان تاثيري در اوضاع فرهنگي بر جاي نهاد كه به سرعت منطقه را به سوي ركود چند صد ساله سوق داد. بيراه نيست كه برخي از نويسندگان همان عصر از اين واقعه به «مرگ اسلام و مسلمين» تعبير نمودهاند. هرچند پس از گذشت دورهاي كوتاه، آرامش و ثبات نسبي به آسياي مركزي بازگشت و علوم مختلف مذهبي و غير مذهبي تا اندازهاي رونق يافت، اما علم حديث، شايد به سبب تكيهي ويژه آن بر ميراث گذشته، هيچگاه شكوفا نگرديد. آثار پديد آمده در اين دوره ، در ايران بسيار محدود بوده، و از نظر محتوا نيز با آثار ديگر ممالك اسلامي- و همچنين با آثار پيشين منطقه، قابل مقايسه نبودهاند. نوادري چون فرائد السمطين ابراهيم حمويي (د 730ق/1330م) نيز در حد گستردهاي از اساتيد سرزمينهاي غربي بهرهمند بودند . ديگر مكتوبات حديثي ، يا همچون مختصر سيد شريف جرجاني در مباني علم الحديث نوشته شده بودند، يا از مقوله شروح بودند كه در اين دوره، به طور گستردهتري ديده ميشد.
|