چند رويداد مهم تاريخي و فرهنگي كه در هزارة دوم پ.م. اتفاق افتاد ، زمينه ساز تحولاتي شد كه به تشكيل سلسلهها و ظهور نخستين حكومتهاي مستقل همچون : « ماننا ، ماد و اورارتو » و سرانجام به تاسيس امپراتوري وسيع هخامنشي انجاميد .
توالي و تداوم اين رويدادها كه هزارة دوم و سدههاي آغازين هزارة اوّل پ.م. را در بر ميگيرد ، موجب شده كه باستانشناسان از سال 2000 پيش از ميلاد تا ظهور دولت ماد را با هم مورد مطالعه قرار دهند .
مهمترين رويدادهاي ياد شده عبارتند از :
1. دورة برنز جديد ( فرهنگ برنز لرستان ) پايان عصر مفرغ و شروع دورة آهن ( كشف آهن ) .
2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن .
3. مهاجرت آرياييها ( هند و ايرانيان ) به فلات ايران .
4. روي كار آمدن دولتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين .
5. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر خصوصاّ در مناطق غربي و شمال غربي ايران .
پايان عصر مفرغ و شروع دورة آهن ( كشف آهن )
گنجينة مفرغ مكشوفه از گيلان و مناطق شمالي ايران كه به « گنجينة املش » مشهور شده و اشياء مفرغي مكشوفه از محوطه و گورستانهاي باستاني لرستان كه « فرهنگ مفرغ لرستان » نام گرفته است ، از آنجا كه اغلب اين اشياء در كاوشهاي غير علمي و به طور قاچاق و يا تصادفي كشف شدهاند ، نميتوان انتساب آنها را به محل يا فرهنگ و قوم خاصي قطعي دانست و در مقايسه با مقدار اندكي كه در كاوشهاي علمي شمال ايران و يا لرستان بدست آمدهاند به حدس و گمان آنها را شناسائي و تاريخ گذاري كردهاند . گنيجنة مفرغ شمال ايران كه به تسامح ، « مفرغهاي گنيجنة املش» نام گرفته ، به اقوام محلي ساكن ارتفاعات گيلان و طالش منتسب هستند . اشياء مفرغ جديد لرستان نيز سرنوشت مفرغ گيلان را داشتهاند و اكثراً در گورستانهاي باستاني و ار طريق كاوشهاي غير مجاز بدست آمدهاند . ناگزير براي تعيين هويت و تاريخ گذاري اين گروه اشياء يا بايد به حدس و گمان متوسل شد و يا آنها را با اشياء مشابهي كه در كاوشهاي علمي حاصل شدهاند مقايسه و گونه شناسي كرد .
گر چه تعدادي از مفرغهاي لرستان داراي كتيبههايي به خط ميخي ، اكدي يا آشوري هستند ، اما مطالب حك شده بر روي آنها بر اساس قرائتهايي كه شده بيشتر اسامي خاص بوده و به شناسايي آنها چندان كمكي نكرده است .
در اواخر عصر مفرغ جديد ، انسان به فلز تازة ديگري دست يافت كه نقش مهمي در حيات آدمي داشته است . اين فلز « آهن » بود كه با پيدايش آن « عصر مفرغ » سپري شد و « عصر آهن » آغاز گرديد . عصر آهن خود به سه دورة ا ( 1500 تا 1200 پ . م . ) آهن اا ( 1200 تا 800 پ.م . ) و آهن ااا ( 800 تا 550 پ.م. ) تقسيم ميشود . اخيراً عدهاي از باستانشناسان عصر آهن lV را كه شامل دورههاي تاريخي ( هخامنشي و اوايل اشكاني ) ميگردد به اين تقسيم بندي اضافه كردهاند . با كشف و ذوب آهن ، انسان به دانش و فن آوري پيشرفتهاي دست يافت ؛ زيرا عمق معادن آهن در طبيعت بيشتر از ساير فلزات است و براي استخراج سنگ آهن توان فني بالايي مورد نياز است . از طرفي براي ذوب و استحصال آهن ايجاد كورههايي با ساختمان پيچيده كه هزار درجة سانتيگراد حرارت توليد كنند ، ضرورت دارد . از اينرو چندين هزار سال زمان لازم بود تا بشر پس از كشف نخستين فلز يعني مس در نيمة دوم هزارة دوم پ.م. به آهن دست يابد .
2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن
در نيمة دوم هزارة دوم پيش از ميلاد ، تقريباً مقارن با رواج آهن و نيز آمدن تازه واردان هند و ايراني ( آريايي ) به فلات ايران نوعي سفال سياه ـ خاكستري رنگ در مناطق شمال شرقي ، شمال و شمال غربي ايران ظاهر شد و موجب بروز دگرگونيهايي در ساختار فرهنگي و اجتماعي مناطق ياد شده گرديد . باستانشناسان اين پديده را « فرهنگ سفال خاكستري » ناميدهاند .
عدهاي از محققان معتقدند كه پديدة « فرهنگ سفال خاكستري » با ورود آرياييها و پيدايش آهن ارتباط نزديك دارد .
معروفترين تپهها و گورستانهاي باستاني كه تماماً يا لايههايي از آنها متعلق به « فرهنگ سفال خاكستري » اند عبارتند از :
شمال شرقي ايران : تپة حصار دامغان ، يا ريم تپة گنبد قابوس ، تورنگ تپه و شاه تپة گرگان .
دشت تهران : گورستان قيطريه و محوطة باستاني كهريزك ، گورستان پيشواي ورامين و تپة سفالي روستاي معمورين ، گورستانهاي باستاني خوروين و چندار در ناحية بزغان
حاشية كوير مركزي : تپههاي سيلك ، كاشان ( گورستان الف و ب لاية پنجم و ششم )
شمال ايران : ( مازندران ، گيلان ، طالش ، خلخال ، طارم و اردبيل )
اكثر گورستانهاي باستاني مكشوفه در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مانند : مارليك ( چراغعلي تپه ) ، كلاردشت ، اصطلخ جان ، قلعه كوتي ديلمان و . . . .
غرب و شمال غرب ايران : حسنلو ، دينخواه تپه ، هفتوان تپه ، گوي تپه ، يانيق تپه ( آذربايجان ) . گودين تپه ( كنگاور ) ، تپه گيان ( نهاوند ) ، تپة بدهوره ( اسد آباد همدان ) و . . . .
خاستگاه سفال خاكستري را كه ظهور آن موجب منسوخ شدن سنت سفال منقوش دورههاي قبلي گرديد ، شمال شرق ايران دانستهاند . بر اساس مطالعات انجام شده و نتايج آزمايشهاي راديو كربن ( كربن 14 ) سفالينههاي خاكستري مكشوفه از « تپة حصار» و « تورنگ تپه » چند سده قديمتر از سفالينههاي خاكستري ديگر مناطق باستاني ايران است .
3. مهاجرت « آريايي» ها ( اقوام هند و ايراني ) به فلات ايران
دانش باستانشناسي هنوز دربارة پديدة مهاجرت و منشاء و زمان دقيق آن به مدارك و شواهد قطعي و روشن دست نيافته و مستندات اين رويداد بيشتر متكي بر مباني زبانشناختي و اسطورههاي ثبت شده در كتاب « اوستا » و « وداها » است و جنبة فرضي و احتمالي دارد .
فرضية ارائه شده اين است كه : در نيمة دوم هزارة دوم پ.م. اقوامي كه قبلاً در سيبري جنوبي تا آسياي مركزي ميزيستند ، به دلايلي چند ، با استفاده از ارّابه و اسب ، از شرق و غرب درياي خزر ، وارد فلات ايران شدند . مهاجرت اقوام آريايي ( هند و ايراني ) ، ادامة مهاجرت اقوام ( هند و اروپايي ) در هزارة سوم پ . م. بود كه به شكل مهاجم در آسياي صغير رخنه كردند و تاثيرات فرهنگي و اجتماعي ژرف و گستردهاي را در فرهنگهاي محلي بر جاي گذاشتند .
تيرههايي از شعبة شرقي ( كه از شرق درياي مازندران وارد ايران شدند ) در آسياي مركزي و ايران ساكن شدند كه « پارت » ها از اين گروهاند . گروهي از پيشتازان تا درّة هند پيش رفتند و با غلبه بر حكومتهاي بومي ( درآويدي ) فرهنگ آريايي هند را پايه ريزي كردند . شعبة غربي كه از شمال درياي خزر عبور كرده و از راه قفقاز وارد آذربايجان شدند و مدتي در اطراف درياچة اورميه اطراق كردند ، نقش مهمي در حيات سياسي و اجتماعي ايران داشتند . اينان پايه گذاران دو سلسلة « ماد » و « هخامنشي » هستند .
4. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر در نيمة دوم هزارة دوم و نيمة اوّل هزارة اوّل پ.م.
به هنگام ورود آرياييان و چند سده از آن ، ما شاهد تجمع فشردة اقوام و قبايل مختلف ( بوميان و مهاجران ) در شمال و شمال غربي ايران هستيم كه هر كدام قلمروي خاص خود داشتند .
اقوام تازه وارد در قلمرو جديد خود در شمال غربي ايران با آشوريان سامي نژاد كه قدرت برتر دنياي باستان بشمار ميرفتند و اورارتوئيان بومي همسايه شدند .
از طرفي تيرههايي از مهاجران ، حكومتهاي مستقلي چون « ماننا » و « اليپي » را تشكيل دادند كه در سالنامههاي آشوري از آنها بسيار نام برده شده است .
گنجينة زيويه ، آثار كشف شده در قلايچي بوكان و دژ حسنلو را به « ماننا » ها نسبت دادهاند .
در شمال ايران و كرانههاي درياي خزر ( مازندران و گيلان ) مقارن نيمة دوم هزارة دوم پيش از ميلاد ، اقوام و فرهنگهايي پاي به عرصة وجود گذاشتند كه هيچ ريشه و سابقهاي در آن مناطق نداشتند .
گر چه دربارة اصل و نژاد اقوام پيش از تاريخ ساكن شمال ايران مطالعة چنداني به عمل نيامده ، امّا ميتوان فرض كرد كه تيرههايي از اقوام مهاجر از راه گرگان « هيركاني » و يا دربند قفقاز وارد اين نواحي شده و در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مركزي ساكن گرديدهاند .
محققان و صاحب نظران باستانشناسي از اين اقوام با نامهاي : مارد ، كاسپي ، كادوسي ، سكا ، تپور ، گيل يا گِل ياد كردهاند .
تعدادي از اشياء و گنجينههاي كشف شده در گورستانهاي باستاني از جمله : مارليك ، كلورز ، رَشي ، اُمام ، سُمام ، تماجان ، ديلمان ، كلاردشت ، اصطلخ جان و ساير محوطهها و قبور باستاني گيلان و مازندران كه به اقوام نامبرده تعلق دارند در زمرة شاهكارهاي هنر ايران به شمار ميآيند .
5. روي كار آمدن حكومتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين :
هزارة دوم پ.م. دورة تحول دولت شهرهاي مستقل به حكومتهاي فراگير و منطقهاي است گر چه در حوزة فرهنگ عيلامي اين پديده از هزارة سوم پ.م. ظاهر شده بود ولي تا ورود آرياييان و كمي پيش از آن در شمال و شمال غربي ايران چنين تحولي صورت نگرفت . ظهور حكومتهاي محلي سرانجام منجر به پيدايش سلسلههاي مقتدر ايراني ماد و پارس گرديد .
كاوشهاي محوطة باستاني « حسنلو » شواهدي از اين دگرگوني را در ساختار بناهاي طبقة lV و V به روشني نشان داده است . در طبقة lV حسنلو ( 1200 تا 900 پ.م. ) در كنار مجموعههاي مسكوني و خانة اعياني ( بزرگ و حاكم شهر ) ، ساختمانهاي عمومي براي انجام دادن امور ديواني و مذهبي ( معبد ) نيز احداث شده است و اين خود گواهي است بر تغييرات ژرف سياسي ـ اجتماعي در شهريا دژ باستاني حسنلو كه در سدههاي پاياني هزارة دوم پ.م. نفوذ خود را به مراكز سكونتي ديگر گسترش داده است . |